چقدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
الهی آنکه در تنهاترین تنهاییم ،
تنهای تنهایم گذاشت،
به حق دل تنهاترین تنهاکسش،
تنهای تنهایش گذار
هر کسی هم نفسم شد، دست آخرقفسم شد
من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد
اون که عاشقونه خندید، خنده های منو دزدید
زیر چشم مهربونی، خواب یک توطئه می دید
شعر از سارای عزیزم
این منم خسته ی خسته، خسته از این زمونه،
خسته از نامهربونی،
خسته از بی همزبونی، خسته از دل شکسته،
که روش غبار غم نشسته.
به نام تنهاترین عشق عاشقان واقعی
ای کاش باران بودم تا غبارغمهایت را می شستم
ای کاش نسیم بودم صورتت را نوازش می کردم
ای کاش گل بودم تا یکی از غنچه هایم را به تو هدیه میدادم
اما افسوس نه باران و نه نسیم و نه گل اما هرچه هستم
دوستت دارم
(?به نام تک مکانیک قلبهای تصادفی عاشق?)
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد، زل بزنی و به جای اینکه لبریز از کینه و نفرت بشی حس کنی که هنوزم دوسش داری،
?
چقدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یک بار زیر آوار غرورش همه ی وجودت له شده،
?
چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچی به جز سلام نتونی بگی،
?
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوزم دوسش داری،
?
چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی گل من باغچه ی نو مبارک???
زندگی قصه ی تلخی ست که از عالم بس که آذرده شد جانم چشم پایان دارم
عرضم به حضورت دارم ازپیش تو میرم دیگه برنمیگردم تا که دستاتو بگیرم
عرضم به حضورت دست ازعشق تو کشیدم وقتی که دوباره تورو با غریبه دیدم
وقتی دیدمت با یه غریبه مردم مردم مردم گفتم ای دل بازرودستی خوردم خوردم خوردم
مگه واست چی کم گذاشتم هرچی داشتم ریختم به پات کم آوردی توی رفاقت جوابت باشه با خدا
شبا بی تو تک و تنها غصه خوردم غصه خوردم وقتی رفتی تو اتاقم گریه کردم بی مردم
بارو نگاه کن من اینجور تک و تنهام اونکه می مردم واسه عشقش حالا تنها شده رویام
تقدیم به کسی که مدیر این وبلاگ میشناستش
ای تویی که تنها نمی مونی من تنهارو دعا کن .
می روم شاید فراموشت کنم شاید نه باید فراموشت کنم...
ای سراپا همه ناز رفتنت را به خدا آمدنی نیست دگر،
تو نخواهی آمد ،
بی جهت منتظر معجزه ام...
آشنایی یک اتفاق ،جدایی یک قانون
بر این قانون ،
تو برو ،تو برو
دل من سخت شکست،
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی،
به من و عشقی پاک،
که پر از یاد تو بود،
که خیالم میگفت
تا ابد مال تو بود،
تو برو ،تو برو
تا راحتتر تکه های دل خود را سر هم بند زنم...